داستان

“دانه ای که سپیدار بود”

دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید.

سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود.

دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: من هستم، من این جا هستم. تماشایم کنید. اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوقه ی زمستان به او نگاه می کردند، کسی به او توجه نمی کرد.

دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود . یک روز رو به خدا کرد و گفت: نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمی آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می آفریدی.

خدا گفت: اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آن چه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی.

دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند. سالهای بعد دانه ی کوچک، سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچکس نمی توانست ندیده اش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه می آمد.

قطعه ی گم شده

قطعه ی گم شده


آدم هميشه دنبال قطعه اي گم شده است،

هيچ آدمي را نمي توان يافت كه قطعه خود را جستجو نكند

فقط نوع قطعه هاست كه فرق مي كند، يكي به دنبال دوستي است

ديگري در پي عشق؛ يكي مراد مي جويد و يكي مريد

يكي همراه مي خواهد و ديگري شريك زندگي، يكي هم قطعه اي اسباب بازي

به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود يا دست كم بدون آرزوي يافتن آن نمي تواند زندگي كند

گستره اين آرزو به اندازة زندگي آدم است و آرزوهاي آدم هرگز نابود نمي شوند

بلكه تغيير موضوع مي دهند. حتي آن كه نمي خواهد آرزويي داشته باشد

آن كه آرزويش را از كف داده است

آنكه ايمان خود را به آرزويش از دست داده است

تمامي تلاشش باز براي گريز از تنهايي است

ادامه نوشته

دست نوشته ای درباره اهانت به پیامبر اعظم(ص)

اهانت به پیامبر اعظم بهانه ای شد تا در این وبلاگ درباره این موضوع قلمی بزنم و اهداف و پشت پرده این حرکت را نمایان سازم... شاید در ذهنتان این سوال تداعی شود که چرا امروز بعد از گذشت 1400 سال به پیامبر بزرگ اسلام (ص) اهانت می شود...ولی باید بدانیم که مسأله اهانت به اولیاء‌ و پیامبران الهی و مقدسات ادیان توحیدی امری تازه و جدیدی نیست. اهانت، استهزاء و تکذیب سه شیوه رایج در میان اقوام سابق در مقابله با هدایت پیامبران بوده است. اهانت به پیامبران و دروغ‌گو، ساحر، مجنون، قدرت‌طلب و سفیه و… خواندن آنان از جمله روش‌های رایج در میان امت‌های گمراه گذشته و دشمنان پیامبران بوده است.و امروز نیز اهانت‌ به ساحت پیامبر اكرم(ص) در ادامه مبحث اسلام هراسی و اسلام ستیزی است. سلمان رشدی بنیان‌گزار اهانت به رسول گرامی اسلام (ص) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به حساب می‌آید که این راه را برای دشمنان حقیقت باز کرد؛ بعد از وی افراد مختلفی سعی کردند از راه کاریکاتور، مقاله، فیلم و به آتش کشیدن قرآن کریم عمق کینه خود را به بهانه آزادی بیان علیه اسلام ابراز کنند .اما استارت عملی سناریوی اسلام هراسی از حادثه 11 سپتامبر سال 2001 زده شد. حادثه ای که در آن برج های دو قلوی آمریکا که نماد نظام سرمایه داری بود توسط دو هواپیما فرو ریخته شد و از آن پس انگشت اشاره به سوی اسلام نشانه رفت و این حادثه آغازی بود برای جنگ،چپاول،غارت،کشتار و حمله به سرزمین های مسلمانان بوده است. در این بین بعد از حادثه یازده سپتامبر، هرازگاهی به بهانه سالگرد این حادثه ساختگی توسط دولتمردان آمریکا و صهیونیزم جهانی، اهانت‌هایی به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) دیده می‌شود، پروژه کاریکاتورهای دانمارکی، پروژه ساخت فیلم فتنه توسط کارگردان هلندی، آتش زدن قرآن توسط کشیش مسیحی آمریکایی و آخرین اهانت و بی‌سابقه‌ترین آن ساخت فیلم موهن «Innocence O f Muslims»، همه و همه نشان از پروژه‌ای حساب شده برای مقابله با گسترش دین مبین اسلام و مسلمین جهان است. این اهانت ها جز اتحاد بین امت اسلام چیز دیگری به همراه نخواهد داشت و ما نیز این اهانت ها را محکوم می کنیم.

                              

شاید برای شما هم جالب باشد...

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟؟؟

 در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟؟؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت. گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت...

ادامه نوشته